محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

دعوای مداد و پاک کن

هر چی مداد می کشید پاک میکنه اونو پاکن مداده عصبانی صدا می زد پاک نکن پاکن که گوش نمی داد پاک می کنه دوباره انگار به حرف مداد پاکن کاری نداره مداد با ناراحتی یه جیغ تو دفتر کشید محکم دوباره پاک کرد پاکن تا جیغشو دید مداد یه جیغ دیگه محکم محکم کشید پاکن بازم پاکش کرد اصلا از اون نترسید دعوا که بالا گرفت کاغذ دیگه تموم شد دفتر نقاشی شون پاره شد و حروم شد حالا مامان از داداش مدادشو زود گرفت ولی نی نی پاکن و گرفته بود سفت سفت  منبع:تبیان ...
26 فروردين 1391

خواب خنده دار

خواب که بودم یه هاپو  هاپ وهاپ و هاپ اومد تو  رسید به رختخوابم  فوری دوید تو خوابم  رفت و  رسید به پیشی  گفت زن من نمی شی پیشی ولی فرار کرد  خوابم رو خنده دار کرد ...
23 فروردين 1391

گربه من ناز نازیه

گربه من ناز نازیه همش به فکر بازیه یه توپ داره قلش میده می گیره و باز ولش میده گربه لیلی باهوشه اما زیاد بازیگوشه یه توپ داره رنگ ووارنگ میزنه به شیشه دنگ و دنگ گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه شبها همیشه وقت خواب میره می خوابه تو رختخواب گربه پوری شیطونه هی میره بیرون از خونه شبها کنار حوض میره میشینه و ماهی میگیره گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه منظم و مرتبه مثل خودم مودبه گربه مصطفی بلاست بهانه گیر و بد اداست راه میره و غر می زنه میخوره و نق می کنه گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه ساکت و آروم می شینه فیلمهای کارتون می بینه گربه مهدی تنبله تنبل دست اوله مشغول خواب و خور خوره از جا تکون نمی خوره گربه ...
23 فروردين 1391

آقا پلیسه

این شعر رو وقتی بچه بودم توی مهدکودک یاد گرفتم آقا پلیسه شبا که ما می خوابیم آقا پلیسه بیداره ما خواب خوش می بینیم اون دنبال شکاره آقا پلیسه زرنگه با دزدا خوب می جنگه ما پلیس رو دوستداریم بهش احترام می ذاریم ...
23 فروردين 1391

پروانه قشنگ

پروانه ی قشنگی اومده خونه ی ما رفته میون باغچه نشسته روی گلها دلم می خواد بگیرمش بگیرم و خوب ببینمش پروانه  هی پر میزنه به همه گلا سر میزنه از دست من درمیره اینور و اونورمی ره من تو حیاط می شینم پروانه را می بینم بالهای اون قشنگه به روی هر دو بالش خالهای رنگارنگه ...
22 فروردين 1391

خدا میشه یک روزی دنیا بشه یک خونه؟

      تو این دور و زمونه هر کی داره یه خونه وقتی که از کار میاد خسته ولی شاد میاد دوست داره توی خونه بخوابه یا بشینه یا اینکه یک پرنده براش آواز بخونه - پناه و سقفی داره پس نمیشه آواره اما یه عده هستن غمگین و دل شکستهان خونشونو گرفتن تو بیابون نشستن دشمن بیعاطفه با زور و با اسلحه - زد توی سینههاشون یتیم کرد بچههاشون خونشونو خراب کرد مردمو قتل عام کرد خدا میشه یه روزی یه چارهای بسازی؟ مردم همه جمع بشن با هم هماهنگ بشن - دست همو بگیرن یک دل و یک رنگ بشن با ظالما بجنگن دشمن هر ستم شن تا دیگه ظلم نمونه دنیا بشه یه خونه ...
22 فروردين 1391

چشم چشم

  چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو  پس چرا نیستی پیشم دارم دیوونه میشم گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو  یادم تورو فراموش چوب چوب یه گردن  جایی نری تو بی من دق می کنم میمیرم اگه دور بشی از من دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیجا من من یه عاشق همون مجنون سابق ...
22 فروردين 1391

خاله جون

یک جای دور دور است خاله ی مهربانم یک نامه می نویسم برای خاله جانم در نامه می نویسم « خاله به این جا برگرد دلم حسابی تنگ است به خانه ی ما برگرد» کاغذ نامه این جاست اما مداد ندارم وای که چه خنده دار است من که سواد ندارم! منبع:تبیان ...
22 فروردين 1391

حیوانات

خانم بز ناقلا                                                         رفته برای چرا                                               چه قدر شاد وشنگ...
22 فروردين 1391

دست نی نی لای در

  نی نی همیشه دستش لای درها می مو نه    انگشت شصتش امروز مونده لای در خونه    دردش گرفت و محکم زد یه لگد به اون در پاش درد گرفت با این کار شد حال او خراب تر   صدای جیغ و دادش رسید به گوش با با ش   با باش اومد به اون گفت بچه چته آروم باش   نی نی ساکت شد امایه فکری توی سر داشت   دعا می کرد چه خوب بود خونه فقط یه در داشت  ...
22 فروردين 1391